برای اینکه متوجه شوید که فرآیند برندیگ دقیقا به چه معناست، باید بدانید که برند شما یک فرد زنده است. برند شما باید یک هویت داشته باشد (برند شما چه کسی است؟)، شخصیت (برند شما چگونه رفتار می کند؟)، و تجربه (دیگران برند شما را چگونه به یاد می آورند؟).
این سوالات را از خودتان در مورد برندتان بپرسید:
برند شما چگونه خودش را معرفی می کند؟ اگر قرار بود ظاهر برند خود را توصیف کنید، چه ظاهری می داشت؟
برند شما در مورد محصولات یا خدماتش چگونه صحبت می کرد؟ آیا لحنی جدی داشت یا حرفه ای یا که با طنز و سرگرمی کار را پیش می برد؟
اگر کسی با برند شما برای اولین بار ملاقات می کرد، بعد از آن دیدار چه چیزی در مورد برندتان می گفت؟ با چه جملاتی برند شما را توصیف می کرد؟
هدف برندینگ این است که رابطه هایی با مشتریان شما برقرار کند. ساده ترین راه این است که با برند خود مثل یک شخص رفتار کنید و بفهمید که شما می خواهید مشتریان شما نیز همین طور با برند شما رفتار کنند.
نمونه واقعی: Whiskey Riff
Whiskey Riff هم احتمالا یکی از دیگر برندهایی است که با آن آشنایی ندارید. این برند در واقع یک شرکت رسانه ای دو نفره است که در شیکاگو تاسیس شده است. آن ها اسم خودشان را ب این عنوان ترجمه کرده اند: خفن ترین سایت موسیقی سبک کانتری در کل تاریخ. من خودم طرفدار آن ها هستم چون عاشق موسیقی کانتری، محتوای نوشتاری و پادکست های آنها هستم و با افتخار بعضی از محصولات آن ها را هم می پوشم که لوگوی برندشان را دارد.
اگر Whiskey Riff یک شخص بود، به نظر من به سوال هایی که در بالا پرسیدم اینطور جواب می داد:
سلام به همگی! من Whiskey Riff ام. دیوونه ی موسیقی کانتری ام و همون طور که حدس زدین عاشق ویسکی. لوگوی من رو با الهام از حرف Y طراحی کردن که روی سر در خانه تئاتر شیکاگوئه. یه سری نوار های قرمز و ستاره هم چاشنی کار کردن که یه بر و رویی بهم بدن. البته نماد پرچم های آمریکا و شیکاگو هم هستن.
کارم اینه هرچی که تو دنیای کانتری اتفاق میفته رو صاف و ساده میذارم کف دستت. اگه خوش تمیاد، خب نخونش. توی پادکست ها، این دو نفری که منو راه انداختن میان با هنرمندای سبک کانتری مصاحبه می کنن و داستانای بامزه ای هم تعریف می کنن. اگه این گوشه رو هم یه نگاهی بندازی می تونی تی شرتا، شلوارک، کلاه و اکسسوریایی پیدا کنی که توی فستیوالای موسیقی کانتری(حالا چه روی استیج) و کل دنیا ازشون استفاده میشه.
Whiskey Riff مثل اون اولین شات Jack Daniels که حتما باید بعد یه روز طولانی بزنی و جون بگیری. Whiskey Riff همون جائیه که میشه از دنیا خودتو بکنی و با خودت به به عجب کار خوبی کردم. نبوده مثل من تو این صنعت، بهت بگم ها!

1. تداوم را در اولویت قرار دهید.

اشتباهی که بیشتر رکت ها مرتکب می شوند این است که تداوم و یکدستی ندارند. این کار باعث تحلیل رفتن و بی اعتبار شدن برند شما و سردرگمی خریداران شما می شود. برندهای متمایز و ارزشمند پیوستگی و تداوم را در اولویت قرار می دهند و مزایای این کار را هم به خوبی دریافت می کنند. زمانی که برند شما در تمام رسانه ها و پلتفرم ها حضوری یکدست دارد، خریداران می توانند به راحتی در طول زمان با برند شما آشنا شوند، آن را از بقیه تمایز دهند و به تدریج آن را به بقیه ترجیح دهند. راهنمای برند می تواند به این کار کمک کند.
مهم نیست چقدر از عمر برند شما می گذرد یا چقدر برند شما به اصطلاح در میان مردم جا افتاده است، محبوب نگه داشتن و تازگی برندینگ شما امری حیاتی است. حتما شما هم متوجه شده اید که برخی برندهای بسیار بزرگ لوگوها، الگوهای رنگی و نحوه اطلاع رسانی خود را به مرور تغییر می دهند و اگر از خودتان پرسیده اید چرا، باید بگویم که دلیلش همین است. موضوع صرفا در مورد تسخیر کردن بازار نیست بلکه در مورد تغییر دادن برند برای سازگاری بیشتر خدمات، ارزش ها و چشم انداز ان در طول زمان است. حتی برندی به بزرگی کوکاکولا لوگ، شکل بطری ها و رنگ های خود را تغییر داده است. پس فکر نکنید که برند شما آن قدر بزرگ یا مشهور شده است که نیاز خاصی به تازه سازی ندارد.
یکی از مولفه های مهم دیگر در برندینگ حس نیاز به تغییر نام برند است. مسلما تغییر نام یک شرکت تصمیمی نیست که بتوان به راحتی گرفت. اما اگر چشم انداز، ارزش ها و خدمات شما چنان تغییر چشمگیری در طول زمان پیدا کرده اند که دیگر با نام قدیمی شما همخوانی ندارند یا دیگر نمایند شما نیستند یا تبدیل به چیزی شده اند که دیگر ارتباطی با برند شما ندارد، پس شاید عوض کردن نام گزینه بدی نباشد.
در بازاری که اشباع از برندهای رقیب بی شماری است، انتخاب کردن یک اسم باید به تفهیم هدف شما کمک کند. باید نماینده دقیقا چیزی باشد که برند شما انجام می دهد بدون اینکه حس سردرگمی ایجاد کند یا به خاطر سپردن آن کار سختی شود. در هر صورت، اگر تلفظ برند رقیب شما کار راحت تری باشد، ممکن است راحت تر بتواند چشم مصرف کننده را به خودش معطوف کند و در ذهن آن ها جای بگیرد.

2. یک استراژی برند بسازید و آن را دنبال کنید.

استراتژی برند چیزی بیشتر از رهنمای برند شماست بلکه نقشه ای با اهداف مشخص طولانی مدت است که می توان همزمان با تکامل برند به آن ها رسید. این اهداف معمولا حول هدف برند، حس، انعطاف، آگاهی رقابتی و تکامل کارکنان می چرخند.
یادتان است که گفتم برندینگ یک فرآیند ادامه دار است؟ مسائل زیادی در آن دخیل هستند. یک استراتژی برند می تواند به شما کمک کند تا آن فرآیند را به تمرینی آزموده شده تبدیل کند که برند شما را به سمت موفقیت و تمایز پیش می برد.

3. اجازه ندهید الهام گرفتن تبدیل به تقلید کردن شود.

تحلیل رقبا مهم است. این کار نه تنها به شما نشان می دهد که شما در کجای این رقابت قرار گرفته اید و چطور به پیش می روید، بلکه همچنین به شما ایده هایی می دهد که چگونه خودتان را بهتر کنید یا برندتان را متمایزتر و برجسته تر کنید.
با این حال، هوشیار باشید که در دام تقلید کردن نیفتید. تحقیق رقابتی خود را محدود نگه دارید و روی چیزی تمرکز کنید که سازمان شما می تواند ارائه کند. صرفا به خاطر اینکه یک یا دو رقیب برندینگ خود را به شیوه ای پیش برده اند، دلیل نمی شود که شما هم همان مسیر را دنبال کنید و به نتیجه برسید. برندهای جدید، خاص و محرک برندهایی هستند که در یادها می مانند.

4. از برندینگ برای استخدام استفاده کنید.

برندیگ قوی باعث افتخار و غرور کارکنان شما می شود. از برندینگ خود به عنوان اهرمی برای جذب افراد با استعداد استفاده کنید. اگر قرار است از استخدام به عنوان یک عامل شروع کننده قوی استفاده کنید، برخی از منابه خودتان را وقف برندینگ کارفرما کنید. برندینگ کارفرما یعنی شما چطور شرکت خود را برای جویندگان کار و کارکنان موجود بازاریابی می کنید. اگر شما هم بین عموم مردم به سازمان خود افتخار کنید، دیگران هم همینطور خواهند بود.
آماده، حرکت، برند
برندینگ یعنی نام سازمان شما، لوگو، پالت رنگ، صدا و تصویرسازی. البته فراتر از اینها. برند همان حس ملموسی است که خریداران در زمان سر و کار داشتن با برند شما دارند. می دانید که همان حسی که در ابتدای این مقاله در موردش صحبت کردیم.
اینگونه است که برندهای قوی و سطح بالا از سایر برند ها یک سر و گردن بالاتر هستند. مولفه های ملموس به این کار کمک می کنند، یعنی یک لوگوی زیبا، یک شعار هوشمندانه، یک بیانیه اصیل، و یک صدای برند واضح. البته، برندهای واقعا قدرتمند زمانی به اوج می رسند که روی چشم انداز بزرگتر برای برند خود تمرکز کنند. در عمق قلب و روح مخاطب هدف خود و سازمانتان نفوذ کنید و یک برند قوی خودش به دنبال شما به وجود خواهد آمد.